قوله تعالى: فإذا قضیْتمْ مناسککمْ الآیة... ابتداء مناسک حج و عمره نیت است، و اول رکنى از ارکان آن احرام است، و احرام از جامه بیرون آمدن است، از روى اشارت میگوید هر که بتن زیارت خانه ما کند از جامه بیرون آید، پس هر که بدل قصد حضرت ما کند اولى تر که از مرادات بشرى بیرون آید «المکاتب عبد ما بقى علیه درهم» رب العالمین رعایت دل درویش را فرمود که چون بدرگاه من آئید! بصفت درویشان و عاجزان آئید! سر و پاى برهنه، و از اسباب راحت و لذت بازمانده، نه جامه نیکو، نه بوى خوش، نه صحبت هم جفت، تا درویشان چون پادشاهان و جهانداران بصفت درویشى همچون خودشان بینند، بر درگاه عزت دل ایشان بنماند، و قدر درویشى بدانند، و خطر آن بشناسند. آرى، هر که گوهر درویشى شناسد، آسان آسان از دست بندهد، سیرت درویشان در روش راه دین چنان باید که سیرت حاجیان در اعمال حج، که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد، و ذلک فى قوله فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الْحج الآیة... روش دین داران هم برین سان نهادند، چشم خویش از ملاحظت اغیار فرو گیرند، و دل خویش همچون کاروان سراى گدایان منزل گاه هر بیهده نگردانند، و گر حاسدان و جاهلان جمله متفق شوند، و دل و دیده ایشان نشانه طعن خویش سازند، ایشان آزاد وار بر گذرند، و مکافات نکنند، هم روى با خود کنند و بر نفس خود با خصم خود برخیزند یقول الله تعالى و إذا خاطبهم الْجاهلون قالوا سلاما.


با خود ز پى تو جنگها دارم من


صد گونه ز عشق رنگها دارم من

در عشق تو از ملامت بى خبران


بر جان و جگر خدنگها دارم من‏

و منْهمْ منْ یقول ربنا آتنا فی الدنْیا حسنة و فی الْآخرة حسنة الآیة... گفته‏اند که حسنه این جهانى که مومنان میخواهند علم و عبادت است، و حسنه آن جهانى بهشت و رویت. این جهانى شهود اسرار است و آن جهانى رویت ابصار، این جهانى توفیق خدمت و آن جهانى تحقیق وصلت، این جهانى اخلاص در طاعت و آن جهانى خلاص از حرقت و فرقت، این جهانى سنت و جماعت آن جهانى لقا و رویت، این جهانى ثبات الایمان آن جهانى روح و ریحان، این جهانى حلاوت طاعت آن جهانى لذت مشاهدت، این جهانى را عمل باید در طاعت آن جهانى را درد باید اندر معرفت، و از عمل تا درد راه دورست او که بدین بصر ندارد و معذورست، حاصل آن عمل حور و قصور است، و صاحب این درد در بحر عیان غرقه نورست.


اى راه ترا دلیل دردى


فردى تو و آشنات فردى‏

و منْهمْ منْ یقول ربنا الآیة... درین آیت لطیفه است آن کس که دنیا خواست از ثواب عقبى لا محاله درماند، که الله گفت و ما له فی الْآخرة منْ خلاق و مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «من احب دنیاه اضر بآخرته و من احب آخرته اضر بدنیاه، فآثروا ما یبقى على ما یفنى»


و آن کس که هم دنیا و هم عقبى خواست رب العزة از وى دریغ نداشت، و او را داد آنچه خواست، ففى الخبر «ان الله لیستحیى من العبد ان یرفع الیه یدیه فیردهما خائبتین»


و روى «ان الله لیستحیى من ذى الشیبة اذا کان مسددا لزوما للسنة ان یسأله فلا یعطیه»


بماند اینجا قومى دیگر که حقیقت رضا بشناختند، و بحکم خداى تن در دادند، و تقدیر وى پسندیدند، و از ثناء الله باز سوال از وى نپرداختند، نه تعرض دنیا کردند و نه عقبى خواستند، رب العالمین در حق ایشان میگوید «من شغله ذکرى عن مسئلتى اعطیته افضل ما اعطى السائلین» و اذْکروا الله فی أیام معْدودات الآیة... ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت. ذکر عادت بى قیمت است، از بهر آنک از سر غفلت است، ذکر حسبت بى زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنک زبان ذاکر در میان عاریت است. ذکر، خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجى بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است. خائف بگوش ترس نداء و عید شنید در دعا آویخت، راجى بگوش رجا نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب بگوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.


و اذْکروا الله فی أیام معْدودات فمنْ تعجل فی یوْمیْن الایة...


این صفت او را آخر نسک است، و عاقبت اعمال حج، وقت است اکنون که سخنى جامع برود مشتمل بر جمله مشاعر و مناسک، مقرون باشارات و لطائف.


بدان که حرم دواند: حرم ظاهر و حرم باطن، گرد بر گرد بکه حرم ظاهرست و گرد دل مومنان حرم باطن. در میان حرم ظاهر کعبه است قبله مومنان، و در میان حرم باطن کعبه ایست نشانه نظر رحمن، آن مقصد زوار و این محل انوار «فهو على‏ نور منْ ربه»، آن آزادست از دست اشرار و کفار، و این آزادست از چشم و اندیشه اغیار، در حرم ظاهر اگر لقطه یابند هم بر جاى بگذارند تا خداوندش پدید آید، و بسر آن رسد، و درین حرم باطن اگر لقطه بود هم گرد آن گشتن روى نیست، و آن جز سر الله نیست. خداى را عز و جل در هر دلى سرى است، و کس را بآن سر راه نیست، میگوید جل جلاله: استودعته قلب من احببت من عبادى سر ما مجوى! که هر که سر ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند، بنده را با سر ربوبیت چه کار! و لم یکن ثم کان بلم یزل و لا یزال چه راه؟


پیر طریقت گفت: این علم سر حق است، و این مردمان صاحب اسرار، پاسبان را بار از ملوک چه کار؟ در پیش آن کعبه ظاهر بادیه مردم خوار، و در پیش این کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار!


عالمى در بادیه عشق تو سر گردان شدند


تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار

آن کعبه قبله معاملت است، و این کعبه قبله مشاهدات، آن موجب مکاشف، و این مقتضى معاینت، آن درگاه عزت و عظمت، و این پیشگاه لطف و مباسطت!


گر نباشد قبله عالم مرا


قبله من کوى معشوقست و بس

در زیارت آن کعبه ازار وردا معلومست، در زیارت این کعبه ازار تفرید و رداء تجرید است، احرام آن لبیک زبان است، و احرام این بیزارى از هر دو جهانست!


لبیک عاشقان به از احرام حاجیان


کینست سوى کعبه و آن است سوى دوست‏

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه


کعبه است کوى دلبر و قبله است روى دوست‏

جزاء آن حج حور و قصور است و نعیم و راحت بهشت، جزاء این حج آنست که در قبه غیرت بنشاند بر بساط عز، بر تخت قرب، و تکیه گاه انس، فیکاشفه بصفاته و یشاهده بذاته، گه در جلال مکاشفت و گه در لطف مشاهدت، فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر.